دانلود کتاب تنگسیر
متن شیرین کتاب تنگسیر در روایت تلخی زندگی، جذابیتی بی نظیر دارد. داستان بی نهایت هیجان انگیز است و نمی توانید کتاب را زمین بگذارید!
قصهای براساس واقعیت به روایت صادق چوبک است؛ قصهی قهرمانی محلی که طی سالیان، سینه به سینه حفظ و روایت شده است. این رمان با روایت شیرین و گرم بوشهری، بازسازی و توصیف صحنههای روستایی و قهرمانپروری انتخاب خوبی برای افرادی است که به دنبال یک داستان ساده، زیبا، رئالیست و فارسی هستند.
فیلمی با همین عنوان ساخته امیر نادری با بازی بهروز وثوقی در سال ۱۳۵۲ نیز ساخته شد. در ادبیات فارسی بدون شک صادق چوبک سردمدار نویسندگان مردمی است که با شناخت مناسب از زبان و شیوهی زندگی مردم، جامعه ادبیات منحصر به فردی را خلق کرده است. چوبک خود را نویسنده گداها میداند و از زبان آنها داستانهای خود را نقل میکند.
خلاصه کتاب
کتاب تنگسیر ما را به خواندن داستان زندگی زائرمحمد که قهرمان داستان است، دعوت میکند. زائرمحمد جوانمرد تنگسیری است که زندگی سادهای دارد. خانواده دوست است و بسیار پاک زندگی میکند. اما سرمایه و پولهایش را برخی از مردم شهرنشین بندر خوردهاند و او میخواهد که از آنها انتقام بگیرد. بنابراین از خانوادهاش خداحافظی میکند تا آخرین راه چارهای که به ذهنش میرسد را امتحان کند. شخصیت زائرمحمد، شخصیت جوانمرد و عجیب و یکی از درخشانترین شخصیتهای ساخته و پرداختهی چوبک است.
زائرمحمد شخصیت اصلی داستان، پس از سالها کار کردن در خانه یک فرنگی به اسم «رابرت صاحاب» و پسانداز 2000 تومان، تصمیم میگیرد که به شهر خود بازگردد و با پول خود کار کند. ابتدا پیش امام جمعه بوشهر میرود و مقداری از پس اندازش را برای حلال شدن پولش به امام جمعه میدهد و به کربلا میرود. او پس از بازگشت، یک دکان جو فروشی در بوشهر باز میکند. باقی پولش را نیز، به کریم حاج حمزه میدهد تا با آن کار کند و سودش را بین خودشان تقسیم کنند.
وسوسههای محمد گنده رجب در اعتماد زائرمحمد به کریم حاج حمزه بی تاثیر نیست. در ازای پولی که کریم حاج حمزه از زائرمحمد میگیرد خانهاش را که قبلا دو بار دیگر هم گرو گذاشته است، را در حضور شیخ ابوتراب محضردار گرو میگذارد. بعد از چند ماه زائرمحمد متوجه میشود که خانه گرو چند نفر است و نزد آقا علی کچل وکیل میرود تا از او کمک بگیرد. ولی او هم کمکی نمیکند و فقط درخواست حق الوکاله بیشتری میکند. زائرمحمد حاضر میشود که تا پولش را خرد خرد از کریم حاج حمزه پس بگیرد اما کریم حاج حمزه با محمد گنده رجب و شیخ ابوتراب و آقا علی کچل همدست هستند و حاضر نیستند پول را به او پس بدهند.
زائرمحمد که متوجه میشود دیگر نمیتواند پول را از آنها پس بگیرد، تصمیم میگیردکه انتقام خود را از آنها بگیرد و همهی آنها را بکشد. زائرمحمد زن و بچههایش را به پدر زنش میسپارد و با او وداع میکند. پدر زنش فقط نگران دختر و نوههایش هست وگرنه خودش هم در این موقعیت قرار میگرفت احتمالا همین کار را میکرد. زائرمحمد هنگام خداحافظی به زنش میگوید که انتقام را برای بچههایش انجام میدهد تا ریشه ظالمان را خشک کند. کتاب تنگسیر در کنار روایت جذاب خود از ماجرای داستان، نگاهی انتقادی به ناعدالتیهای جنوب کشور دارد.
بخشی از متن کتاب
بچه ها یکی یکی از بالای نردبانی که به لوکه تکیه داده بود آمدند پایین. شهرو چشمانش را با چارقدش پاک کرد و باز بز را ماچ کرد بچه ها رفتند تو کومه و هریکی یک تکه نان از تو لاوک برداشتند و نیش کشیدند. هیچ نمیدانستند مادرشان صبح پا شده رفته کنار دریا اگر میفهمیدند برزخ میشدند. دلشان میخواست آنها هم مثل تازی دنبالش می دویدند. بچه ها تو سایه کومه نشستند نانشان را میخوردند و به مادرشان و به بزها نگاه میکردند، حس میکردند مادرشان یک چیزیش هست.
شهرو حواسش پیش بزها و بچه هایش نبود و اندام مسلح محمد را که صبح زود دیده بود از در کپر بیرون رفته بود تو چشمانش ایستاده بود. باز عدسی اشکی سوزان زیر پلک هایش جوش خورد. دیگر به کیکها کاری نداشت و از زیر دستش میپ ریدند و انگشتانش تن بز را می خاراند و دلش شور میزد. نمی دانست از پهلوی بزها که پا شود چه کار کند و کجا برود. دلش نمیخواست با بچه هایش روبه رو بشود و با آنها حرف بزند. مردم ده تک تک و چندتا چندتا، دنبال کارشان میرفتند.
با بزها و گاو و گوساله های خود میرفتند دنبال کارشان. کومه های کوچک توسری خورده از پیش نخل ساخته شده کنار هم نشسته بودند و نور نمناک خورشید بامداد تو فرق سرشان می خورد. آفتاب؛ نم های رو زمین را ورمی چید و آبستن آنها میشد، ماسه ها مانند لعاب دهان موریانه که با خاک آغشته شده باشد رو زمین خشک شده بود و با جای پای آدمها و حیوانات می شکست و فرو میریخت و جاپاهای گریزان زمخت تو دل آنها نقش می گرفت.
شهرو نمیدانست چه کار کند دست و دلش به کار نمی رفت هر روز کارش جور بود. تو تنور یا رو ساج برای خودشان نان می پخت، رخت میشست، پشکل بزها را برای سوخت جمع می کرد و می ریخت تو آفتاب خشک بشوند. ماست می بست. رفت و روب می کرد. وصله پینه میکرد. اما امروز از زندگی اش دور بود. به شهر غریبی رسیده بود و تو کاروانسرایی منزل داشت و هر دم میخواست از آنجا برود. خانه مالش نبود. بزها را فروخته بودند رغبت نمیکرد تو کومه برود حوصله بچه هایش را هم نداشت.
مثل اینکه آنها هم مالش نبودند دلش نمیخواست به آنها نگاه کند. آنها به نظرش چرک و بیگانه بودند. یتیم شده بودند. سر و کله خیرالله پیدا شد که آمده بود بزها را ببرد. پیرمرد خندان چهره پرچین قهوه ای پوستی بود که پایش می لنگید و چوب کلفتی تو دستش بود. به آن تکیه میزد کارش همین خرید و فروش گاو و گوسفند بود. یک دانه بریده کلفت سرسبز تو دستش بود تا بزها را به بوی آن با خود بکشاند و ببرد…
نقد کتاب تنگسیر
زائرمحمد بر خلاف کاراکترهای دیگر چوبک، نمایانگر بهترین و درخشانترین ویژگیهای سلحشوری و جوانمردی است و از نادر آدمهای نوشتههای چوبک است که آگاهانه و به رغم ایمان دینی استوار خود برای انتقام آماده میشود و آن را به خداوند واگذار نمیکند. ساخت رمان تنگسیر همچون سرشت قهرمان آن سرشار از کنشهای جسمانی و حرارت سوزان جنوب است. رویدادها بی درنگ و سخت بروز میکنند.
در طول داستان شاهد رفت و آمدهای زائرمحمد برای پس گرفتن پولش هستیم. اما متوجه میشویم که آن افراد منکر پول او شدهاند و یا ادعا میکنند که پولی برای پس دادن ندارند. داروغه و دو شریکاش سه فردی هستند که زنجیروار در این موضوع دخیل هستند و هر بار با توهین و تحقیر زایر محمد را از خود دفع میکنند. مرد دلیر تنگستانی زمانی که میبیند نمیتواند از راه قانون و صحبت و خواهش پولش برنمیگردد تصمیم میگیرد خودش با اسلحه حقش را بگیرد. و این سه نفر را به قتل میرساند و…
کتاب تنگسیر، اولین رمان و شاهکار صادق چوبک به حساب می آید و داستانی است که تا مدت ها در ذهن مخاطبین باقی خواهد ماند.
کتاب های پیشنهادی
تعداد بازدید: 556 بار
عنوان کتاب: تنگسیر
جز برترین آثار داستانی ایران
نویسنده: صادق چوبک
تعداد صفحات کتاب: 172 صفحه
زبان کتاب: فارسی
حجم فایل: 13.99 مگابایت
نوع فایل: PDF (ZIP)
منبع: شهرکتاب