پیرمرد

آخرین ویرایش: 8 ماه قبل
کتاب پیرمرد (nbookcity.com)

دانلود کتاب پیرمرد

در قسمت‌هایی از داستان کتاب پیرمرد نویسنده با ظرافت خاصی و کاملا غیرمستقیم به زندگی‌ انسان‌ها اشاره می‌کند.

این کتاب ماجرای پیرمردی زندانی، قدبلند و کم‌حرف است که در پی طغیان رود می‌سی‌سی‌پی به همراه مابقی زندانیان برای کمک به مردم سیل‌زده فرستاده می‌شوند. در کتاب پیرمرد اسم خاصی برای شخصیت‌های داستان برده نشده و ما افراد را با توصیفاتی از آن‌ها می‌شناسیم که خود جای تامل دارد.

ویلیام فاکنر یکی از برجسته‌ترین نویسندگان آمریکا و جهان است. قهرمانان داستان‌های او افرادی معمولی هستند با قهرمانی‌های خاص و شگفت انگیز خود. ماجرای بیشتر رمان‌های او در یوکناپاتافا روی می‌دهد. بیشتر منتقدان آثار او را عظیم‌ترین آفرینش خیالی در ادبیات می‌دانند.

خلاصه کتاب

کتاب پیرمرد ویلیام فاکنر بر زمينه یک رویداد تاریخی بنا شده است؛ یعنی طغیان رودخانه می‌ سی‌سی‌پی یا همان «پیرمرد» در سال ١٩٢٧ در آمریکا. شخصیت اصلی رمان «زندانی بلندقد» نام دارد؛ مرد جوانی است که در پانزده‌ سالگی به‌خاطر اقدام به سرقت مسلحانه به زندان محکوم می‌شود. او حالا در بیست‌ و پنج‌ سالگی، همراه بقیه زندانیان برای کمک به سیل‌ زدگان روانه می‌شود. مأموریت او که دستورالعمل‌اش بی‌شباهت به ساختار داستان‌های پریان نیست این است:

«همین‌طور راستِ تیرهای تلفن را بگیرید و بروید تا به یک پمپ ‌بنزین برسید. آن را پیدا می‌کنید. چون هنوز سقفش از آب بیرون است. پمپ ‌بنزین لبِ یک تالاب است. آن را هم پیدا می‌کنید. چون نوک درخت‌هایش از آن بیرون است. همین‌طور تالاب را بگیرید و بروید تا به یک درختِ سرو برسید که روی‌ آن یک زن نشسته، او را بردارید و بعد راهتان را به طرف غرب بکشید تا به یک انبار پنبه برسید که روی تیرک افقی سقف آن یک مرد نشسته.»

او و زندانی چاقْ بلم را برمی‌دارند و به آب می‌زنند. اما چندی بعد بلم واژگون می‌شود و زندانی چاق خبر می‌آورد که زندانی بلند‌قد غرق شده است. بااینحال زندانی بلندقد از مهلکه نجات پیدا می‌کند. زن را که حامله است نجات می‌دهد و در زایمان کمک‌اش می‌کند؛ بند ناف بچه را با تیزی یک قوطی می‌برد. بعد برمی‌خورند به یک کشتی، سوار می‌شوند و بعد در یک ساحل پیدا می‌شوند.

آنجا ده روزی را با یک شکارچی تمساح سر می‌کنند که با یک زبان قاطی با زبان فرانسوی حرف می‌زند. اما شخصیت اصلی کتاب پیرمرد و بقیه حرف همدیگر را می‌فهمند. بعد از مدتی که خاک‌ریز می‌شکند آنها دوباره به رودخانه برمی‌گردند. سوار یک لنج نجات می‌‌شوند. و در نهایت او خود را به معاون کلانتر تسلیم می‌کند و ده سال به حکمش به اتهام سعی در فرار اضافه می‌شود.

کتاب پیرمرد ویلیام فاکنر رمان خلافِ عادتی است. دستکم در ظاهر. قهرمان رمان و داستان معمولی می‌‌داند چه می‌خواهد. سعی و تلاش می‌کند آن را به دست آورد. دنبال پول و ثروت و معشوق و شهوت است در داستان عامیانه. در داستان جدی هم دنبال شناخت خود یا جهان خود است. اما ما تکلیف‌مان را با این آدم، با زندانی بلندقد نمی‌دانیم. او چه می‌خواهد؟ دنبال چی است. پول و ثروت و آزادی از زندان هم نمی‌خواهد. حتی نمی‌خواهد عملی قهرمانانه انجام دهد.

انگار او در نوعی حالت بی‌خبری به‌سر می‌برد. به گفته کلینت بروک او شبیه برخی دیگر از قهرمانان فاکنر است که می‌شود معصوم خواندشان.حالا نه معنای دینی‌اش. کسانی مثل سرگلاوی، هوراس بن‌بو، گاوین استیونس، توماس ساتپن، کونتین کامپسون. او حتی نمی‌داند با نجات زن و نوزادش بعد از هفت هفته رویارویی با رودخانه‌ای غران و دیوانه و بهیمی و توراتی یا همان لجه آغازین خلقت، کاری کارستان کرده است.

ضمن این شخصیت اصلی کتاب پیرمرد با سایر عناصر طبیعی هم جنگیده است؛ با شاهین و مار و تمساح. تنها چیزی که ظاهرا حتی به سطح آگاهی‌اش هم نمی‌آید سماجت و پایداری اوست در انجام تکلیف‌اش. او فقط می‌خواهد وظیفه‌اش را انجام دهد. اما حتی این را هم نمی‌داند. وقتی هم بعد برای هم‌بندهایش داستان را می‌گوید اصلا لحن قهرمانانه ندارد. او الکن و کم‌گوست.

بخشی از متن کتاب

در کتاب پیرمرد می‌خوانیم: قوطی، جای لوبیا یا گوجه فرنگی یا چیز دیگری بود. آن را چنان درزگیری کرده بودند که هوا به آن راه نمی‌یافت و بعد درِ آن را با چهار ضربه پاشنه‌ی تبر باز کرده بودند، روکش فلزی آن به عقب برگشته بود و لبه های دندانه دار آن به تیزی تیغ بود. زن به او گفت که چگونه بند ناف نوزاد را ببرد و زندانی از قوطی به جای چاقو استفاده کرد. یکی از بندهای کفش خود را درآورد و آن را با لبه تیز قوطی به دو نیم کرد.

بعد زن سراغ آب گرم را گرفت – زن با صدایی ضعیف و آرام و بی هیچ امیدی گفت: «اگر کمی آب داغ داشتم.» تا زندانی به یاد کبریت بیفتد دوباره مدتی طولانی همان احساس به او دست داد که وقتی زن از او پرسیده بود چاقو داری؟ آن احساس به او دست داده بود، تا آنکه زن با دستپاچگی در جیب لباس چروکیده خود به جست وجو پرداخت. روی یکی از مچ‌های لباس زن از دوجا تیره‌تر و روی شانه آن یک لکه بود.

یعنی در همان جا که از آن نوارهای خدمتی و نشانه نظامی را کنده بودند منتها این چیزها برای زندانی اهمیتی نداشت. زن از جیب خود یک جعبه کبریت درآورد که از درهم کردن دو پوکه گلوله تفنگ ساخته شده بود. زندانی زن را کمی از آب دورتر برد. بعد به جست وجوی چوب کافی برای افروختن آتش رفت و این بار که پا روی یک مار گذاشت به دل گفت: این هم یک مار دیگر. در حالی که باید میگفت: این هم یکی از ده هزار مار دیگر.

حالا او می‌دانست که گوزن همان گوزن قبلی نبود چون که یک باره سه گوزن را با هم دید، دیگر از ماده و نر بودن گوزن‌ها سر در نیاورد. به خاطر آنکه در ماه مه هیچ کدام شاخ ندارند و از آن گذشته تا قبل از آن به غیر از عکس گوزن روی کارت‌های کریسمس هرگز چشمش به هیچ نوع گوزنی نیفتاده بود. بعد خرگوش را دید، غرق شده بود. در هر حال مرده بود. لاشه آن از هم دریده شده، پرنده، شاهین روی آن ایستاده بود. (ص70 کتاب پیرمرد)

کاکل سیخ شده، نوک سخت و بی‌رحم و یا تزیینی، چشم های زرد و ناشکیبا و همه چیز خوار ـ زندانی پرنده را با لگد زد، تا آنکه پرنده چرخی زد و در آسمان بال گشود. وقتی که زندانی با چوب و لاشه خرگوش برگشت نوزاد که زن آن را در لباس خود پیچیده بود، میان دو شاخه درخت سرو خفت شده بود و از خود زن خبری نبود. گو اینکه زندانی در گل و لای زانو زد، و به شعله تازه گرفته فوت میکرد و آن را می پایید تا بگیرد، زن آرام و با ضعف از جانب آب آمد…

نقد کتاب پیرمرد

با این‌که به‌نظر می‌رسد در کتاب پیرمرد ویلیام فاکنر از روش کنراد در «دل ‌تاریکی» و «جوانی» استفاده کرده است و زندانی را وارد گفتگو با هم‌بندهایش کرده است، اما او دهن‌ِ گرم مارلو را ندارد و مثل او پرچانه نیست. او روزگاری در نوجوانی تحت‌تاثیر رمان‌های پلیسی، نقشه سرقت یک قطار را می‌ریزد و درواقع به عملی رمانتیک و دن‌کیشوت‌وار دست می‌زند. مثل دن‌کیشوت و اما بواری تحت‌تاثیر کتاب‌هایی قرار می‌گیرد که خوانده است.

او سرقت را به خاطر «پول یا جیفه دنیا» انجام نداده بود. این کار را به‌خاطر دختری کرده بود که او هم البته تحت‌تاثیر داستان‌های مربوط به آل‌کاپون و زنش و پول‌ها و ماشین‌هایش بوده است. الان ده سال بعد از این نوع رمان‌ها- رمان‌های عامه‌‌پسند و پانزده‌‌سنتی-با خشم و نفرت یاد می‌کند و نویسندگان آنها را به باد ناسزا می‌گیرد. عمل او اکنون ظاهرا بدون الگوست. این‌‌بار دیگر خبری از رمان‌های عاشقانه یا پلیسی نیست.

عمل او در حال- نجات زن و نوزادش- الگو ندارد. او سواد چندانی ندارد. کتاب دیگری نخوانده. ذهن روشنی هم ندارد. چندان خودآگاه نیست. حتی می‌شود گفت فکر هم نمی‌کند. اما اگر او الگویی ندارد، آیا عمل او غریزی است؟ اگر غریزی است، اگر طبیعی است، بالطبع او باید زن را به آب بیندازد و راه فرار پیش بگیرد. او در خیلی‌جاها کاری که طبیعت‌اش می‌گوید بکن، نمی‌کند. در جاهایی که نباید عمل کند، می‌کند. زن را به آب نمی‌اندازد. و خود را به معاون معرفی می‌کند.

در این صورت آیا نمی‌توان گفت که عمل او هم الگو دارد، منتها در اینجا این الگو به سطح آگاهی‌اش نمی‌رسد؟ او در اینجا -‌ در این داستان تمثیلی- نماینده کل بشریت است؛ هرکس یا همگان است. حتی نامی ندارد. او در هر صورت به وظیفه‌اش عمل می‌کند. به گفته ایهاب حسن راز او در مسئولیت‌پذیری‌اش است. او مکلف و متعهد است و الگوی او احتمالا همان داستان‌های پیامبران عهد عتیق و بویژه داستان نوح است.

به این لحاظ شکل داستانی کتاب پیرمرد ویلیام فاکنر بیشتر به روایت‌های عهد عتیق می‌ماند؛ با قهرمانی که بیشتر از آن‌که فکر کند عمل می‌کند. زندانی به آنچه به او گفته‌اند عمل می‌کند. زن را نجات می‌دهد. حتی بلم را هم که با چنگ و دندان از آن محافظت کرده است تحویل می‌دهد. یونیفرمش را هم می‌شوید و آخرسر این جمله را به معاون کلانتر می‌گوید:

«خیلی‌خوب، بلمتان آنجاست. و این هم از زن. منتها نتوانستم آن حرامزاده را بالای انبار پنبه پیدا کنم.» (ص ١٢٤کتاب پیرمرد)

کتاب های پیشنهادی

تعداد بازدید: 217 بار

William%20Faulkner%20 %D9%88%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%85%20%D9%81%D8%A7%DA%A9%D9%86%D8%B1 5

عنوان: کتاب پیرمرد

نویسنده: ویلیام فاکنر

برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1949

مترجم: تورج یاراحمدی

تعداد صفحات کتاب: 141 صفحه

زبان کتاب: فارسی

حجم فایل: 11.02 مگابایت

نوع فایل: PDF (ZIP)

منبع: شهرکتاب

دکمه دانلود قابل مشاهده برای کاربران ویژه

نوشته‌های مشابه

مباحث مرتبط با روابط موضوعی غالباً به روابط اولیه‌ی کودک و مادر و چگونگی شکل‌گیری دنیای درونی کودک و روابط آتی فرد بزرگسال تحت تأثیر این روابط اولیه معطوف‌اند. «خود» واژه‌ای سه حرفی که سادگی فریبنده‌ای دارد، نزد روان‌کاوان...
بروزرسانی: 2 سال قبل
تعداد بازدید: 371
به خودتان فرصت تعمق در موارد ارائه شده در این کتاب تمرین را بدهید. با خودتان و دیگران در هنگام به اشتراک‌گذاری بینش‌ها و درس‌هایی که یاد گرفته‌اید، صادق باشید. تلاش کنید که محتوای کتاب، برای شما کاربردی....
بروزرسانی: 1 سال قبل
تعداد بازدید: 233

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *